|
کودک یا بزرگی کوچک
فقط به خاطر عموی بچه های ایران
سلام دوستان
به علت مشکلات فنی لوکس بلاگ و وجود اسکریپ در وبلاگ دوباره به بلاگفا بازگشتم....
جمعه 21 تير 1392برچسب:, :: :: نويسنده : ریحانه به نام خدا“همه ی آدمــها در عمق وجودشــان تنـها هستند و این تنـهایی رنجشان میدهد ، اما چیزی در دنیای بیرون هست که واداراشان می کند از بیان احساسات ِ واقعی ابا داشته باشند.شاید چیزی شبیه به این جملات :” تـو نباید به تنهائیت اعتراف کنی ، نباید احسـاسات واقعی ات را نشان دهی وگرنه ضعیف بنظر میرسی “ولی بچه ها ترسی از بیان احساساتشان ندارند ، زمانیکه به محبت نیاز دارند ، دستهایشان را باز می کنند و با بی پروایی تمام می گویند :“دوسـتت دارم دوسـتم داشته باش”و این جمله اگر در دنیای بزرگترها بینشان رد و بدل شود ، نشان ضعف و کم آوردنه..و شاید به همین دلیل است که فرصت ها از دست می روند ، روز های عمر و ایـام جوانی طی می شوند و تنها چیزیکه می ماند ؛حس نوستالژیک و غریب ِ روزگارانی است که از روی غرور و یا ترس آن حرفهایی را که باید می گفتیم ، نگفتیم !”سلام! جوجه رنگی های عمو خوبید؟ببخشید یه مدت نبودم.مدتی تو دنیای آدم بزرگا غرق شده بودم تا چشمم به این نوشته ی عمو خورد!!! آقا داریوش میدونم که این مطلب هم مثل این نوشته شاید سالها خاک بخورد و شما نبینینش اما می نویسم لااقل برای دل کوچک خودم.... وقتی این مطلب رو خوندم داغ دلم تازه شد و اشک ریختم. اشک ریختم که خیلی جاها خواستم اینطور کودک باشم و نشد و خیلی جاها کودک شدم و جدیم نگرفتن و گفتن دیگه بزرگ شدی .... برای خیلی چیزا تلاش کردم و نشد و خیلی جااها هم تلاشم نتیجه داد.اما یه جا نه نتیجه داد و نه علامتی از نشدنش برام پیدا شد.انگار چیزی که میخواستم سواره بود و من پیاده... عمو فقط یکبار میخوام ببینمت تا برات همه چیو تعریف کنم.میدونم تو دلت ممکنه بگی به من چه که باید بشینم غم و غصه دیگران رو گوش بدم اما عمو شاید نوشته ام رنگ غم داشته باشه اما چیزایی که میخوام برات تعریف کنم رنگ غم نداره. عمو من همیشه سنگ صبور دیگران بودم و حتی یک بار سنگ صبور خوبی نداشتم.شاید هم من دنبال سنگ صبور بودم و اون آدما گل صبور بودن.نمیدونم نمیدونم....... به امید دیدار عمو به زودی زود..... شاید تا دیدن عمو دیگه آپ نکنم همه اتون رو دوست دارم و به خدا میسپارم
جمعه 27 ارديبهشت 1392برچسب:, :: :: نويسنده : ریحانه به نام خدا ميخوانمت از پشت درب هاي بسته در انتهايي ترين فصل آفرينش
جمعه 19 اسفند 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ریحانه به نام خدا آقای داریوش فرضیایی عموی خوب من تندیس سرو طلایی مبارکتون باشه و امیدوارم همیشه در تمامی مراحل زندگیتون موفق باشید. اگر انتخاب هیئت داوران غیر از این بود باید به اعدالتشون شک می کردیم. هدیه اتون نوش جوووووووووووووون دنیا دنیا آرزوی خوب برای شما
جمعه 13 بهمن 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ریحانه
به نام خدا جوجه رنگی ها و آقا داریوش سلام نمی دونم از کجا باید شروع کنم. نمی دونستم شروع صحبتهام با عمو از کجا شروع بشه و چه جور شروع بشه بهتره. برای همین تولد مادرشون سادات خانم رو بهانه قرار دادم تا هم تبریکی بگم و جشنی بگیریم و هم من کم کم دیگه خجالتیم نیاد و همه حرفامو برای عمو بگم. این فقط یک پیش مقدمه بود!!!! خوب حالا دستا بالا. دست دست دست.... مامان بزرگ (مامان عمو میشه مامان بزرگ ما دیگه بچه ها دور کیک و صندلی رو خلوت کنید سادات خانم اومدند. ددددست ددددست.... نغمه جون فشفشه ها رو بیار نرگس جون کلاه رنگی ها رو بین بچه ها تقسیم کن. آرزو جان شما هم از تو آشپزخانه چاقو که خوشگلش کردی برای بریدن کیک بیار. امیرمحمد یادت نره این لحظات قشنگ رو با دوربین فیلم بگیری. نرگس(۲) جون تو هم عکس های نابی از این جشن بگیر. من هم شمع روی کیک رو روشن می کنم. سادات خانم عزیز انشالله 120 ساله شی نه 120سال کمه انشالله همیشه زنده باشی و سایه اتون بالاسر عمو و ما باشه و برامون دعا کنید. دستاتون رومی بوسم که ندیده انقدر برام دوست داشتنی به نظر میاین
همه به دوربین نگاه کنند 1 2 3 مبارکه مبارکه انشالله 1000ساله بشید. حالا نوبت عموئه که شعر تولد رو بخونه... راستی بچه ها آتنا کوچولو کجاست؟ آتنـــااااا!!!!! کجایی؟ شما هم بیا با دایی و مامان بزرگ و خاله و مامان یک عکس یادگاری قشنگ بگیر. بدو دختر خوب... آرزو جون چاقو رو بده به سادات خانم. سادات خانم جون لطفاً کیک رو ببرید که از گرسنگی داریم غش می کنیم.عمو خان که ناهار به ما نداده! حداقل کیک بخوریم... 1 2 3 دســـــــــــت عموووووووو اصلا ما می خوایم ببینیم عدالت شما چقدره؟!! کادوها رو هم بذارید یه گوشه که بعداً مادر بزرگ مهربونمون بازشون کنه و لذت ببره. این هم کادوی من
مامان فاطمه خوبم سادات خانم عزیز تولدت مبارک
----------------------------------------------------------------------- پ.ن: عکس اول رو از وبلاگ آرزو جون برداشتم. جمعه 8 بهمن 1391برچسب:, :: :: نويسنده : ریحانه صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ  سلام.من ریحانه .. سال دارم. D: این وبلاگ رو فقط و فقط به خاطر عمو پورنگ ، عموی بچه های ایران (البته باید بگم منظور از بچه از بدو تولد میشه تا 120 ساله ااا) ساختم تا بتونم حرفامو بهش بزنم.خیلی تلاش کردم راه دیگه ای پیدا کنم اما نشد.ولی باز هم حرف خصوصیامو نمیدونم چیکار کنم؟؟؟ :(( به هر حال سعی می کنم نکات مهمی رو درباره اجراشون بگم.نقد ، پیشنهاد ، تشویق و ... کاریه که از دستم بر میاد D: من عاشق بچه ها و دنیای اونا هستم.وقتی خودم مثل عمو نمیتونم کمکی باشم پس باید به عمو کمک کنم تا بتونه اجراشو از طرف ما هم عالی تر به نمایش بگذاره...!!! فقط چی؟؟؟؟؟؟ کاریه که از دستم بر میاد D: پيوندها
نويسندگان
|
||
 |
کیک تقسیم کردن با شما!!! 
(آخه عمو انقدر قربون صدقه سادات خانم میره که نمیذاره ما دو کلام حرف بزنیم باهاشون و به حرفها و نصیحتاشون گوش کنیم. 
عمو برا چند دقیقه نباشه خوبه!!! خیلی خوب جیغ نزنین!!!
